سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش، زندگی و درمان است . [امام علی علیه السلام]
جک - دانش نامه
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 332619
بازدید امروز : 26
بازدید دیروز : 38
........... درباره خودم ...........
جک - دانش نامه
........... لوگوی خودم ...........
جک - دانش نامه
........ پیوندهای روزانه........
صدام [141]
[آرشیو(1)]


............. بایگانی.............
جک
مطالب پزشکی
کوروش
ورزش ایران باستان
چشمه
عکس
خیام
عربستان
دخانیات
خلاصه ی از تاریخ ایران
دانلود سریال های باغ مظفر
پیکاسو
Age of Mytholog کد های تقلب
زندگی نامه پل سزار
درباره ی صیف الله
طبیعت تاوان
لیزر
کوه اورست
تاریخ چیست
خواص ماهی
خواص سویا
مکانیک
بی اشتهایی
حمله ی نظامی به ایران
قانون پاپکر
فیبر نوری
انرژی هسته ای
مایعات و شیمی درمانی
اهرام ثلاثه
قد انسان
اندازه گیری شعاعزمین
تغذیه ی درست
قیامت
بیماری سارس
ابوبکر
نفت
امواج مغناطیسی
بی عنوان
معنی سوره ی قیامت
معنی سوره ی ال عمران و فاتحه
داستان
داونچی
الکترون
نور
از سیر تاپیاز صدام
جنگ و مرگ
تندرستی و ازادی
علوم کامپیوتر
کسب در امد ازاینترنت
دانلود جدید ترین نرمافزار ها ی موبایل
کد تقلب GTA5
تاریخ باستان
کاربرد نظر سنجی در اینترنت
فلیور و هدایت
فضای شهر ما و ذهن ما
شب قدر
باختین وزندگی روز مره
ترافیک و شهری بی انظباط
بنیامین وزندگی روز مره
فرو پاشی خانواده
سنت انسان ها
زغال سنگ
دانستنی های مفید
سکوت انسان ها
الکترونیک
برق
کتاب اسطوره شناسی سیاسی
یک نظر علمی درباره ی فرهنگ
کتاب جامعه ی مدنی جوان
کتاب خط قرمز
مشکلات پسته کاران حل خواهد شد
کتاب قرن روشن فکران
کتاب زندگانی تولستی
کتاب خاطرات جوانی
کتاب هنر و تاریخ
کتاب در امدی بر انسان شناسی
موفقیت کاشت مستقیم برنج در گلستان
کتاب قوم شناسی سیاسی
کتاب محکومان
کتاب علوم انسانی
کتاب امپراطوری نشانه ها
از فرهگ تا توسعه
کتاب خشونت سیاسی
ایران بیش از 33 نژاد بز وگوسفند دارد
کتاب تاریخ اندیشه ونظریات انسان
کتاب انسان شناسی شهری
کتاب نظم جهانی
مکانیزاسیون
زمستان 1385

.......جستجوی در وبلاگ .......

............. اشتراک.............
 
............آوای آشنا............

........... طراح قالب...........


 
  • جک

  • نویسنده : محمد:: 85/10/21:: 4:31 عصر
    فیلی در استخری شنا می کرد. مورچه ای سر رسید
    و گفت: بیا بیرون کارت دارم.
    فیل از استخر بیرون آمد. مورچه نگاهی به فیل انداخت و گفت: برو توی آب. فقط می خواستم ببینم اشتباهی مایوی من را نپوشیده باشی.
    ----------------------------
    جلال: سعید، چرا معلم شما این قدر به تخته سیاه می زند؟
    سعید: خوب معلوم است! برای این که ما دانش آموزان چشم نخوریم!

    --------------------------------
    روزی مردی با عینک دودی کنار دریا می رود و می گوید: چقدر نوشابه سیاه!
    --------------------------------
    اولی:« کتابی را که بهت دادم خواندی؟»
    دومی: «بله، آخرش خیلی خوب بود.»
    اولی:« اولش چه طور بود؟»
    دومی: «هنوز اولش را نخوانده ام.»

    -------------------------------
    معلم به دانش آموز:« بگو ببینم! سیب زمینی از کجا پیدا شد؟»
    دانش آموز:« از زمانی که اولین سیب از درخت به زمین افتاد.»
    ---------------------------
    سعید از دوستش، خسرو، می پرسد: «دلت می خواست جای چه کسی بودی؟»
    خسرو جواب می دهد: «جای تو.»
    سعید با تعجب می پرسد: «چرا جای من؟»
    خسرو جواب می دهد: «برای این که دوست نازنینی مثل خودم داشته باشم.»
    -----------------------------
    اتوبوس طبق معمول خیلی شلوغ بود. مسافری عصبانی به آقای چاقی که پهلویش ایستاده بود، گفت آقا! ممکن است هل ندهید!
    مرد چاق با اوقات تلخی گفت: هل نمی دهم، دارم نفس می کشم.

    نظرات شما ()