از فرهنگ تا توسعه، توسعة سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در ایران ، تهران، انتشارات فردوس، 1379، 344 صفحه.
دربارة کتاب
این کتاب مجموعه ای از مقالات دربارة موضوع توسعه در جنبه های مختلف آن با تاکید بر مباحث فرهنگی است. در کتاب تلاش شده است که با استفاده از زبانی ساده مفاهیم توسعهای توضیح داده شوند. رویکرد کتاب کاملا متوجه مسائل و جریان های معاصر در جوامع انسانی و به خصوص جامعه ایران است.
فهرست مطالب
پیشگفتار
فصل اول – فرهنگ و توسعة سیاسی 1- نگاهی به مفهوم توسعه سیاسی 2- توسعة سیاسی به مثابة یک ضرورت تکنولوژیک 3- آزادی و خط های ”قرمز“ 4- جامعة مدنی: توهم و واقعیت 5- جامعة مدنی و آرمان خوشباوران
فصل دوم – فرهنگ و توسعة اجتماعی 1- بازبینی نقش دولت در فرایند توسعة فرهنگی 2- زنان و توسعه 3- زنان: نظام آموزشی و بازار کار 4- آموزش و آزادی 5- اوقات فراغت و کاهش تنش های اجتماعی 6- رسانهها، کشورهای در حال توسعه و انقلاب اطلاعاتی 7- جهانی شدن ارتباطات و موانع رشد آن در کشورهای در حال توسعه 8- زیر نگاه رایانه ها: آزادی و اطلاعات 9- تحلیلی جامعهشناختی بر الگوی مصرف مسکن در ایران 10- توسعه و الگوهای اجتماعی مصرف انرژی، روند شکل گیری، تحول و تغییر رفتارها 11- نگرشی جامعه شناختی بر پدیدة تخلف رانندگی
فصل سوم- فرهنگ و توسعة اقتصادی 1- نگرشی بر تحول تاریخی و مکانیسم اجتماعی فساد اداری 2- ریشههای اجتماعی اقتصاد زیرزمینی 3- صادرات و تحول بافت های اجتماعی 4- سرمایهگذاری خارجی: چشم اندازهای توسعه و موانع انسانی 5- خصوصی سازی و الزامات توسعه 6- حدود و الزامات کاربرد سیاست تمرکززدایی در ذار به اقتصاد بازار 7- نقد و نقد پذیری در روند تحولات اجتماعی 8- مدیریت فرایندهای تکنولوژیک و موانع انسانی آن
پیشگفتار
پیچیدگی مفهوم فرهنگ، همچون مفهوم توسعه، دلایل متعددی دارد که یکی از مهمترین آنها عمومیت داشتن این مفاهیم در معنای جهانشمول بودنشان است. امروزه به سراغ هر جامعهای در هر نقطه از جهان و با هر گونه مشخصاتی برویم، به احتمال زیاد ممکن است دو مفهوم فرهنگ و توسعه را جزو مباحث مهم و دارای اولویت در آن بیابیم. اما اگر جامعة مورد نظر ما به گروه کشورهای در حال توسعه تعلق داشته باشد، این امکان به یک قطعیت بدل خواهد شد. توسعه یافتگی کشورهای صنعتی و فاصله عظیمی که این کشورها با کشورهای در حال توسعه از آغاز قرن 19 تا امروز گرفتهاند، چهرة جهان را به گونه ای که گروه نخست می خواست تغییر داد. این دگرگونی نه فقط یک دگرگونی فناورانه و ایدئولوژیک بود، بلکه تغییری بود برای ایجاد یک فرایند یکسان سازی و تجانس جهانی بر اساس الگویی فرهنگی که از کشورهای توسعه یافتة صنعتی ریشه می گرفت، اما دگرگون شدن کشورهای در حال توسعه با چنان سرعتی اتفاق می افتاد که اغلب، فرصت هر گونه انطباق فرهنگ های بومی را با ساختار ها، فرایندها و فناوری های وارد شده، از آنها سلب می کرد و آنها را در برابر امری انجام شده قرار می داد که نمی توانستند دخالت تعیین کننده ای در شکل گیری و تحول آتی آن داشته باشند. به این ترتیب نوعی پس ماندگی فرهنگی در این کشورها پدید می آمد که خود سرآغاز مشکلات و معضلات بی پایانی می شد و به شکلی دائم به نش های اجتماعی دامن می زد. این تنش ها نیز به نوبه خود مانع از آن می شدند که فرایند رشد این کشورها بتواند به گونه ای متعادل به پیش رود. در این حال تا مدتها گره اصلی این کلاف سردرگم ناپیدا بود و در نقاطی جستجو می شد که به کلی با مکان واقعی آن بیگانه بودند. گناه، گاه بر گردن آموزش انداخته می شد، گاه بر دوش روشنفکران گذاشته می شد، زمانی از توطئهای نهانی سخن می رفت، و گاه نیز همه چیز ناشی از عقب ماندگی فناورانه پنداشته می شد. به این ترتیب سالهای سال بر همه درها زده شد و همه راه ها پشت سرگذاشته شد تا شاید بتوان این گره را گشود ، اما جز بن بست و ابهام بیش از پیش، ثمره ای از این کوشش ها به دست نیامد: پس ماندگی فرهنگی همچنان پا برجا و تعمیم یافته بود و مشکلات همچنان باقی. این ابهام و بن بست سرانجام زمانی توانست تا اندازه ای به سوی گشایش پیش رود که رویکردی تازه نسبت به مسائل اجتماعی از خلال توجه بیشتر به پدیدة فرهنگ ایجاد شد. از این زمان بود که فرهنگ بیش از پیش به مثابة محوری اساسی در این کشورها مطرح شد. محوری که می توان مشکلات و بن بستهای اجتماعی را از خلال آن یا به دلیل آن توجیه و توضیح داد. امروز هرچند مفهوم فرهنگ، خود در دیدگاه مسئولان و بازیگران اجتماعی در این کشورها معنای واحد و روشنی ندارد، اما به هر حال تمایلی واقعی و امیدی حقیقی به راه گشا بودن این محور به وجود آمده است که می تواند برای علوم اجتماعی مفید باشد. واقعیت در آن است که در شرایط کنونی و در نگاهی کلی، پس ماندگی فرهنگی به اندازه ای حاد است که همگان به نحوی از انحاء با آن سروکار دارند و فشار آن را بر زندگی روزمرة خود احساس می کنند. عرصه های این زندگی روزمره، که واقعیت تلخ اجتماعی را در این کشورها می سازد، موضوع اصلی مقالات کتاب حاضر هستند. در حقیقت آنچه توسعة سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را به امیدی بزرگ در اندیشة مردم کشورهای در حال توسعه بدل کرده است، تحمل ناپذیری و دردی است که در این عرصه ها بر آنها تحمیل می شود و گاه زندگی روزمره را به جهنمی واقعی بدل می کند. علوم اجتماعی و به ویژه جامعه شناسی و انسان شناسی نمی توانند نسبت به این وضعیت بی تفاوت باشند. حداقل چیزی که در جامعه ای پر تنش و مشکل زا در عرصه های فرهنگ و زندگی روزمره از این علوم انتظار می رود، دخالت آنها در برنامه ریزی اجتماعی و یافتن یا شروع به جستجو برای دست یافتن به راه حل هایی کوتاه و دراز مدت برای گره گشایی از این معضلات اجتماعی است. با این وجود، به دلایلی که یکی از عمده ترین آنها بی اعتمادی یا کم اعتمادی حکومت ها به دست اندرکاران علوم اجتماعی است، میزان دخالت این علوم و تاثیر گذاری آنها برای تغییر واقعیت های اجتماعی اغلب اندک و ناچیز بوده است. این امر نیز طبعا سبب آن شده است که برنامه ریزیهای اجتماعی کماکان بدون در نظر گرفتن زمینه های فرهنگی آنها انجام بگیرند و از کارایی لازم برای حل مشکلات برخوردار نباشند. رویکرد ما در مقالات کتاب حاضر، تلاش برای تحلیل برخی از جنبه های مهم در مشکلات فرهنگی و موانع توسعه در کشورهای در حال توسعه به طور اعم و در کشور خود به طور اخص، به ویژه در رفتارهای اجتماعی بوده است تا به این ترتیب بتوانیم در هر مورد با توجه به زمینه های فرهنگی و مشکلات آن، گروهی از راه حل ها را پیشنهاد کنیم. بنابراین از آنچه گفته شد به هیچ رو مراد آن نیست که خواسته باشیم نمونه ای از دخالت های ممکن جامعه شناس و انسان شناس را در زمینة توسعه به نمایش بگذاریم، بلکه هدف تنها روشن کردن پاره ای از حوزه هایی است که می توان اندیشة علوم اجتماعی را از خلال آنها وارد واقعیت بیرونی کردو تلاش نمود که تاثیری هر چند جزئی بر این واقعیت باقی گذاشت.
مقالات این مجموعه عمدتا در فاصله سالهای 1374 تا 1377 نوشته شده و اغلب آنها در نشریات تخصصی یا در سمینارهای علمی عرذضه شده اند. این مقالات دارای مضمون مشترکی هستند: شناخت و درک پدیدة توسعه در واقعیت بیرونی و در پیچیدگی اجتماعی آن. در واقع آنچه ما توسعه می نامیم، در واقعیت بیرونی و در زندگی روزمره در تعداد بی شماری از رفتارها، نهادها و باورها ... خود را به نمایش می گذارد که همگی با یکدیگر وارد کنش متقابلی می شوند. پیچیدگی این کنش ها اغلب پژوهشگر اجتماعی را وا می دارد که دست به انتخابی میان این جنبه های گوناگون بزند، انتخابی که خواه ناخواه او را با مشکل روبرو می سازد، زیرا در واقعیت بیرونی، تفکیک قائل شدن میان این جنبه ها ممکن نیست و در بررسی هر یک از آنها باید دائما به تاثیر سایر جنبه ها نتیز توجه داشت. این امر خود یکی از عللی است که طبقه بندی میان مقالات مجموعه حاضر را مشکل کرده است. زیرا با حرکت از یک رویکرد انسان شناختی، یعنی رویکردی کل گرایانه، جدا کردن مفهوم فرهنگ از مفاهیم دیگری چون توسعه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، کاری ساده نیست. به همین دلیل هر چند مقالات در سه رده مزبور تقسیم بندی شده اند، در هر یک از آنها ملاحظات مربوط به دو بخش دیگر نیز تا اندازه ای باقی مانده است. از این گذشته مشکل استقلال و همبستگی میان مقالات نیز مطرح بوده است. از این لحاظ، مجموعه حاضر، شاید همچون هر مجموعه مقالات دیگری، مشکل را به صورتی نسبی حل کرده است بدین معنی که هر یک از مقالات مستقلا قابل مطالعه هستند، اما در همراهی با یکدیگر نیز می توانند تصویری عمومی از مباحث موجود در آن رده را ارائه نمایند. روشن است که انسجام کامل میان جنبه های گوناگونی که در کتاب عرضه شده اند، ممکن نبوده است، اما انسجام نسبی به خصوص در درک توسعه به مثابه مجموعهای از رفتارها حاصل آمده است. البته استقلال مقالات از یکدیگر سبب شده است که خوانندگان گاه با تکرار یک فکر یا مفهوم مواجه شوند که برای جلوگیری از این تکرارها، تلاش کرده ایم، بخش هایی را حذف، کوتاه یا اصلاح کنیم. در طبقه بندی مقالات با سه فصل نابرابر روبرو می شویم که در میان آنها فصل توسعه اجتماعی به دلیل جهت گیری عمومی کتاب پرحجم ترین قسمت است. برعکس فصل مربوط به توسعه سیاسی حجم نسبتا کمتری را به خود اختصاص می دهد که دلیل آن پرداختن نگارنده به موضوع توسعه سیاسی در متونی دیگر است که به صورتی جداگانه به انتشار رسیده یا می رسند. در نهایت، هدف اصلی کتاب بازنگری گروهی از مفاهیم توسعه از خلال واقعیت های زندگی روزمره بوده است تا شاید بتوان از این راه، اندیشه اجتماعی را هر چه بیشتر به سوی کاربردی شدن سوق داد.
|