زیگموند فروید یکی از تاثیر گذارترین شخصیت های موثر در دنیای جدید است و تاثیرات فراوان او در روانکاوی ، روانشناسی ، جامعه شناسی و... قابل انکار نیست امروز مقاله ای از او می خواندم به نام " اندیشه هایی در خور ایام جنگ و مرگ " که توسط حسین پاینده ترجمه شده و در آخرین شماره فصل نامه ارغنون در ویژه نامه " مرگ " منتشر شده است فروید این مقاله را در سال 1915 یعنی تقریبا یک سال پس از آغاز جنگ جهانی اول (1918-1914) نوشته است و در آن "به دو عامل از مجموعه عواملی می پردازد که موجب درد و محنت افراد غیر رزمنده می شوند و دست و پنجه نرم کردن با آنها کاری بسیار دشوار است : نخست سرخوردگی ای که این جنگ پدید آورده است و سپس نگرش دگرگون شده ای درباره مرگ که این جنگ - همچون سایر جنگها – به ما تحمیل می کند" (ص 146) فروید می گوید که همه ما در اثر پیشرفت های تمدن جدید و تحت تاثیر اخلاق جهان متمدن هیچ گاه توقع چنین جنگی و چنین وحشی گری هایی را نداشتیم و اضافه می کند که "به دلیل پیشرفت بسیار زیاد در ساخت سلاح های تهاجمی و تدافعی ، این جنگ نه فقط خونین تر و ویرانگر تر از همه جنگ های زمان های قبلی است ، بلکه دست کم می توان گفت به اندازه همه جنگ های پیشین بیرحمانه و تاسف آور و سرسختانه است"(ص149) و همین عوامل موجبات سرخوردگی ما را فراهم آورده است ، در اینجاست که فروید با ارائه بحثی که مبتنی بر مفاهیم روانکاوانه خاص اوست نشان می دهد که این سرخوردگی ما ناموجه است، فروید می گوید "واقعیت این است که شهروندان جامعه جهانی آنقدرها که ما تصور می کردیم پست نشده اند ، زیرا آنان هیچگاه آنقدرها که ما تصور می کردیم تعالی نیافته بودند."(ص157) از دید فروید ما دچار یک توهم در خصوص فرآیند رشد روانی افراد شده ایم .بسیاری از انسان ها تحت تاثیر فشار تمدن خارجی تن به قید و بند های اخلاقی داده اند "ونمی توان انکار کرد که تمدن معاصر ما بر این شکل از ریاکاری تا حد فوق العاده زیادی صحه می گذارد .حتی می توان جسارت ورزید و گفت شالوده تمدن معاصر ، همین ریاکاری است و اگر قرار باشد مردم با پیروی از حقایق روانشان زندگی کنند ، آنگاه لازم خواهد بود که اصلاحات گسترده ای در این تمدن صورت پذیرد. بدینسان باید گفت که تعداد ریاکاران فرهنگی به مراتب بیشتر از انسان های حقیقتا متمدن است." (ص156) و جنگ یکی از موقعیت هایی است مردم و کشورهای مختلف التزام خود به قیود اخلاقی را متقابلا فسخ می کنند و به غرایزی که موقتا سرکوب کرده بودند اجازه ارضا شدن می دهند.فروید سپس از تغییر دیدگاه ما در خصوص مرگ سخن می گوید که از پدیده جنگ تاثیر می پذیرد و در این باره باز هم با استفاده از مفاهیم خاص روانکاوانه خود اشاره می کند که جنگ باعث می شود تا ما به نگرش ناخودآگاهانه خود درباره مرگ باز گردیم و به آن توجه بیشتری کنیم همان نگرشی که "تاکنون با دقت آن را سرکوب کرده ایم" فروید در این بحث به نگرش انسان ما قبل تاریخ در خصوص مرگ اشاره می کند و می گوید "ضمیر ناخودآگاه ما درست مانند انسان ما قبل تاریخ ، نمی تواند مرگ خود ما را بپذیرد ، جنایتکارانه خواهان مرگ غریبه هاست و درباره کسانی که دوستشان می داریم، نگرشی پاره پاره (یعنی دوسو گرایانه) دارد. اما در نگرش متعارف و فرهنگیمان در خصوص مرگ ، چقدر از این وضعیت اولیه دور شده ایم! به سهولت می توان دید که جنگ با این دوگانگی در تضاد قرار می گیرد .جنگ رشد و نمودی را که تمدن بعدها برایمان امکانپذیر ساخته است ، بازپس می گیرد و ذات ماقبل تاریخی همه ما را آشکار می سازد. جنگ دوباره ما را وا می دارد قهرمانانی شویم که نمی توانند مرگ خود را باور کنند،جنگ بر بیگانگان انگ دشمن می زند ، دشمنی که باید بمیرد یا آرزوی مرگش را داریم ، جنگ به ما می گوید که باید به مرگ عزیزانمان بی اعتنا باشیم. لیکن جنگ را نمی توان ریشه کن کرد مادامی که شرایط زیست ملتها تا به این حد متفاوت و تنفر متقابلشان از یکدیگر تا به این حد خشونت آمیز است ، جنگ نیز ناگزیر وجود خواهد داشت . بدین ترتیب این پرسش مطرح می شود : آیا این ما نیستیم که باید تسلیم شویم و خود را با جنگ وفق دهیم ؟ آیا نباید اذعان کرد که نگرش متمدنانه ما در خصوص جنگ حاکی از آن است که بار دیگر به لحاظ روانی خرجمان را از دخلمان بیشتر کرده ایم و لذا آیا نباید این رویه را کنار بگذاریم و به حقیقت تن در دهیم ؟(ص173) فروید می گوید در نظر گرفتن و توجه به دیدگاه ناخودآگاه ما درباره مرگ این حسن را دارد که ما را با حقیقت روبه رو می کند و زندگی را برایمان تحمل پذیر تر می کند. فروید در اینجا نوشته خود را با بازآفرینی یک ضرب المثل قدیمی اینگونه به پایان می برد : "اگر می خواهید که تحمل زندگی را داشته باشید ، خود را برای مرگ آماده کنید."(ص174)
فروید با نوشتن این مقاله و نگارش مقاله هایی دیگر باعث تغییر دیدگاه غربیان در سال های پس از جنگ جهانی اول در خصوص مرگ شد و توجه آن ها را به چیزی که تا آن روز آن را سرکوب می کردند جلب نمود. فروید که یک یهودی بود و در شهر وین اقامت داشت ، پس از جنگ جهانی اول و در دوران پر تب و تاب به قدرت رسیدن نازیها در آلمان همچنان در وین باقی ماند تا اینکه این شهر در اواخر سال 1938 به تصرف نازیها درآمد ، نازی ها پیش از این کتابهایش را سوزانده بودند و در چهارم ژوئن 1938 ، او تنها با پا در میانی روزولت ، رئیس جمهور وقت امریکا بود که موفق به ترک وین گشت. فروید از سال 1923 به سرطان فک مبتلا بود و در 23 سپتامبر1939 در اثر همین بیماری در لندن در گذشت یعنی دقیقا 22 روز پس از حمله آلمان نازی به لهستان در اول سپتامبر همان سال و آغاز جنگ جهانی دوم ، جنگی که بیش از 50میلیون نفر در اثر آن کشته شدند !
|