سفارش تبلیغ
صبا ویژن
داناترین مردم کسی است که شکّ یقینش را زایل نکند . [امام علی علیه السلام]
محمد - دانش نامه
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 334657
بازدید امروز : 239
بازدید دیروز : 3
........... درباره خودم ...........
محمد - دانش نامه
........... لوگوی خودم ...........
محمد - دانش نامه
........ پیوندهای روزانه........
صدام [141]
[آرشیو(1)]


............. بایگانی.............
جک
مطالب پزشکی
کوروش
ورزش ایران باستان
چشمه
عکس
خیام
عربستان
دخانیات
خلاصه ی از تاریخ ایران
دانلود سریال های باغ مظفر
پیکاسو
Age of Mytholog کد های تقلب
زندگی نامه پل سزار
درباره ی صیف الله
طبیعت تاوان
لیزر
کوه اورست
تاریخ چیست
خواص ماهی
خواص سویا
مکانیک
بی اشتهایی
حمله ی نظامی به ایران
قانون پاپکر
فیبر نوری
انرژی هسته ای
مایعات و شیمی درمانی
اهرام ثلاثه
قد انسان
اندازه گیری شعاعزمین
تغذیه ی درست
قیامت
بیماری سارس
ابوبکر
نفت
امواج مغناطیسی
بی عنوان
معنی سوره ی قیامت
معنی سوره ی ال عمران و فاتحه
داستان
داونچی
الکترون
نور
از سیر تاپیاز صدام
جنگ و مرگ
تندرستی و ازادی
علوم کامپیوتر
کسب در امد ازاینترنت
دانلود جدید ترین نرمافزار ها ی موبایل
کد تقلب GTA5
تاریخ باستان
کاربرد نظر سنجی در اینترنت
فلیور و هدایت
فضای شهر ما و ذهن ما
شب قدر
باختین وزندگی روز مره
ترافیک و شهری بی انظباط
بنیامین وزندگی روز مره
فرو پاشی خانواده
سنت انسان ها
زغال سنگ
دانستنی های مفید
سکوت انسان ها
الکترونیک
برق
کتاب اسطوره شناسی سیاسی
یک نظر علمی درباره ی فرهنگ
کتاب جامعه ی مدنی جوان
کتاب خط قرمز
مشکلات پسته کاران حل خواهد شد
کتاب قرن روشن فکران
کتاب زندگانی تولستی
کتاب خاطرات جوانی
کتاب هنر و تاریخ
کتاب در امدی بر انسان شناسی
موفقیت کاشت مستقیم برنج در گلستان
کتاب قوم شناسی سیاسی
کتاب محکومان
کتاب علوم انسانی
کتاب امپراطوری نشانه ها
از فرهگ تا توسعه
کتاب خشونت سیاسی
ایران بیش از 33 نژاد بز وگوسفند دارد
کتاب تاریخ اندیشه ونظریات انسان
کتاب انسان شناسی شهری
کتاب نظم جهانی
مکانیزاسیون
زمستان 1385

.......جستجوی در وبلاگ .......

............. اشتراک.............
 
............آوای آشنا............

........... طراح قالب...........


 
  • کاربرد نظر سنجی اینترنت

  • نویسنده : محمد:: 85/10/25:: 12:28 عصر
    کاربردی - سایه رشیدی:
    نظرسنجی سالیان سال است که به عنوان  وسیله‌ای برای توسعه و درک رفتارهای انسان‌ها به کار می‌آید.

    با درک تفاوت های رفتاری می‌توانیم مخاطبان، مشتریان و کارکنان خود را از لحاظ ارزش‌ها، انگیزه ها و هنجارها مورد بررسی قرار دهیم.

    امروزه بیشتر از هر زمان دیگری دستیابی به نظر مردم برای رسانه‌های گروهی و نیز نهادهای ملی و یا خصوصی که به نحوی با مسئله پیام دهی رابطه دارند ، امری اجتناب ناپذیر است.

    این رسانه ها و نهادها در شرایط راهبردی و یا رقابتی مجبورند به نحوی نظرها و تقاضاهای مردم را در برنامه‌ریزی‌های خود مد نظر قرار دهند.

    برای دستیابی به بازخوردهای منطقی و تجزیه و تحلیل آنها ترفندهای گوناگونی بکار برده می‌شود. در کشورهای صنعتی که تجربه های پرباری در امر تحقیق و بررسی های اجتماعی وجود دارد، پرسشگری و پژوهش در مورد افکار عمومی به لحاظ ریشه ای بودن فرهنگ تحقیق و پذیرش عمومی آن از طرف افکار عمومی باعث شده است که نوعی تعامل میان پژوهشگر و پژوهش شونده برقرار شود.

    در کشورهای در حال رشد نیز، مسئله تحقیقات اجتماعی و سنجش افکار عمومی اغلب یا در مرحله تکوین است و یا کلا" به آن توجه نشده است.

    فقدان زیربنای آموزشی و یا فرهنگ عمومی سنجش افکار و یا عاریتی بودن الگوهای تحقیقاتی موجب شده است نتایج تحقیقات نیازهای واقعی را بر آورده نسازند و به برنامه ریزی های اصولی عملا مساعدت نشود.

    باید دید چگونه می‌توان در جامعه ای این چنینی با توجه به امکانات موجود به پاسخ‌های معقول و منطقی دست یافت؟ قدر مسلم، کارشناسان و جامعه شناسان نمی‌توانند بدون درنظر گرفتن شرایط فکری حاکم، بافت اجتماعی و آداب و سنن مردم، روشهای خارجی را مستقیما و عینا در این جامعه بکار گیرند.

    انتخاب روش باید به گونه‌ای باشد که ضمن اجتناب از هر حرکت تهاجمی و یاتعارضی سعی در همراهی با مردم کند.

    با تحقق توسعه در کشورها و پیچیده شدن روابط اجتماعی درجوامع در حال رشد به خصوص با ورود وسایل ارتباط جمعی به زندگی مردم و بروز و ظهور پدیده‌هایی چون رشد جمعیت، فقر، آسیب های اجتماعی، قدرت ، افکار عمومی، سرمایه، فراغت و نظایر آنها، محققان جامعه شناسی ناگزیر شدند روش هایی را برای بررسی، اندازه گیری و سنجش ابداع نمایند، تا آنجا که موسسه ها و شرکتهای علمی بزرگی را در این زمینه ایجادکردند.

    این موسسه ها با کمک اندیشمندان و جامعه شناسان در بررسی‌های اجتماعی وافکارسنجی روشی را ابداع کردند که به روش پیمایشی" Survey " معروف است.

    این روش با مجموعه ای از اطلاعات سازمان یافته و منظم بنام "ماتریکس داده‌ها" (Variable case matrix) یا جدول مادر مشخص می‌شود. در این روش، پرسشنامه رایجترین ابزار گردآوری اطلاعات است.

    گرچه جمع آوری اطلاعات، کاری مهیج وفریبنده است اما نقاط ضعف آن اغلب تا هنگام تحلیل نتایج روشن نمی‌شود. همچنین کلی بودن سوال‌ها، مبهم بودن گزینه‌های موجود هم در پرسش‌ها و هم در جواب‌هایی مانند نمی‌دانم و وقت ندارم ونیز تعدد اهداف نظرسنجی، ایرادهای روشنی هستند که به ضعف عمومی روش پیمایشی وارد شده اند.

    مثلا در نظرسنجی تلفنی، علی رغم هزینه پایین، سرعت دریافت اطلاعات و امکان دربرگیری طیف بیشتری از پاسخگویان، به نظر می‌رسد نوع سوال‌ها و فضای حاکم بر مصاحبه، اعتماد لازم را از سوی پاسخگو جلب نمی‌کند و ممکن است او را در شرایطی قرار دهد که از واقعیت درون خود چشم بپوشد و به طور رسمی و خشک پاسخ دهد.

    پرسشگر به همین دلیل باید تلاش بیشتری برای جلب اعتماد پاسخگو داشته و انرژی بیشتری را صرف پرسشگری کند.

    از سوی دیگر امکان دریافت پاسخهای نادرست بمراتب بیشتر از روشهای حضوری است.

    باید توجه داشت که طراحی یک پرسشنامه برای همه طبقات جامعه و استفاده از واژه ها و اصطلاحات و مفاهیم مبهم در پرسشنامه‌ها، ضریب خطای نتیجه گیری را افزایش می‌دهد و در نتیجه وقت و نگاه کارشناسانه‌تری را از سوی پرسشگران وطراحان سوال می‌طلبد.

    چنین اطلاعاتی که از طریق روش نظرسنجی پیمایشی به کارگزاران عرضه می‌شود، در برابر بودجه هنگفتی که هزینه می‌شود بسیار ناچیز است.

    مطابق یک تحقیق، همواره درصدی از پاسخگویان برخورد رضایتبخش با پرسشگران ندارند. همچنین درصد قابل توجهی ازآنها پاسخ های محافظه کارانه توام با تردید دارند.

     برخی نیز، عموما با سوال‌های پرسشنامه ها توجیه نمی‌شوند و به پاسخ‌های کلی اکتفا می‌کنند و حتی درصدی از پاسخگویان علاقمند به صحبت‌های خارج از موضوع هستند که درنتیجه نسبت به اهداف پرسش‌ها فاصله معناداری گرفته می‌شود.

    پرسشنامه ابزار اصلی تمامی نظرسنجی‌هاست. تنها شیوه توزیع، جمع آوری و تحلیل داده‌هاست که تغییر می‌کند.

    امروزه در کنار روش‌های سنتی چون اعزام پرسشگر به محل حضور جمعیت هدف برای انجام مصاحبه؛ ارسال و باز پس گرفتن پرسشنامه توسط پست و نیز تماس تلفنی با افراد هدف، نظرسنجی الکترونیکی نیز از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است.

    مطابق این روش می‌توان پرسشنامه را از بسته نرم افزارهای فعال درشبکه دریافت و تنظیم کرد و ازطریق شبکه اینترنت یا شبکه داخلی محل کار یا از طریق نامه الکترونیکی توزیع و جمع آوری کرد.

    این بسته‌های نرم افزاری انعطاف پذیر و سازگار قادرند با هرنوع کاربری وتحقیقی از جمله سنجش رضایت شغلی کارمندان، سطح انگیزش، تحقیقات بازاریابی، تعیین سطح رضایت مشتری و ... تنظیم شوند.

    هزینه اندک ، وسعت وسرعت توزیع، دسترسی سریع و آسان به داده‌ها ازجمله مزایای این نوع از نظرسنجی است اما محدودیت کاربران شبکه ، از دست دادن امکان گفت و گوی رو در رو با پاسخگویان و مهم‌تر از آن پایین بودن سطح اعتبار پاسخ‌ها به دلیل ناشناخته ماندن کاربر در فضای مجازی را نیز نباید دست کم گرفت.

    بنابراین بجاست در پایان هر نظرسنجی این سئوال‌ها را مطرح کنیم که آیا توانسته ایم در حد مطلوب به اهداف تحقیقات انجام شده دست یابیم ؟ آیاتحقیقات ما موفق بوده اند؟ آیا نظرهای واقعی مخاطبان را منعکس کرده ایم؟...

    چنانچه سوالات نظرسنجی به درستی انتخاب شوند؛ پاسخگویان نیز مقید به پاسخگویی صحیح شوند، نیازها و نظرات شناسایی شده و بخوبی می‌توان در برنامه‌ریزی‌های آتی از آن بهره‌مند شد.


    نظرات شما ()

  • جنگ و مرگ

  • نویسنده : محمد:: 85/10/25:: 12:26 عصر

    زیگموند فروید یکی از تاثیر گذارترین شخصیت های موثر در دنیای جدید است و تاثیرات فراوان او در روانکاوی ، روانشناسی ، جامعه شناسی و... قابل انکار نیست امروز مقاله ای از او می خواندم به نام " اندیشه هایی در خور ایام جنگ و مرگ " که توسط حسین پاینده ترجمه شده و در آخرین شماره فصل نامه ارغنون در ویژه نامه " مرگ " منتشر شده است فروید این مقاله را در سال 1915 یعنی تقریبا یک سال پس از آغاز جنگ جهانی اول (1918-1914) نوشته است و در آن "به  دو عامل از مجموعه عواملی می پردازد که موجب درد و محنت افراد غیر رزمنده می شوند و دست و پنجه نرم کردن با آنها کاری بسیار دشوار است : نخست سرخوردگی ای که این جنگ پدید آورده است و سپس نگرش دگرگون شده ای درباره مرگ که این جنگ - همچون سایر جنگها – به ما تحمیل می کند" (ص 146) فروید می گوید که همه ما در اثر پیشرفت های تمدن جدید و تحت تاثیر اخلاق جهان متمدن هیچ گاه توقع چنین جنگی و چنین وحشی گری هایی را نداشتیم و اضافه می کند که "به دلیل پیشرفت بسیار زیاد در ساخت سلاح های تهاجمی و تدافعی ، این جنگ نه فقط خونین تر و ویرانگر تر از همه جنگ های زمان های قبلی است ، بلکه دست کم می توان گفت به اندازه همه جنگ های پیشین بیرحمانه  و تاسف آور و سرسختانه است"(ص149) و همین عوامل موجبات سرخوردگی ما را فراهم آورده است ، در اینجاست که فروید با ارائه بحثی که مبتنی بر مفاهیم روانکاوانه خاص اوست  نشان می دهد که این سرخوردگی ما ناموجه است، فروید می گوید "واقعیت این است که شهروندان جامعه جهانی آنقدرها که ما تصور می کردیم پست نشده اند ، زیرا آنان هیچگاه آنقدرها که ما تصور می کردیم تعالی نیافته بودند."(ص157) از دید فروید ما دچار یک توهم در خصوص فرآیند رشد روانی افراد شده ایم .بسیاری از انسان ها تحت تاثیر فشار تمدن خارجی تن به قید و بند های اخلاقی داده اند  "ونمی توان انکار کرد که تمدن معاصر ما بر این شکل از ریاکاری تا حد فوق العاده زیادی صحه می گذارد .حتی می توان جسارت ورزید و گفت شالوده تمدن معاصر ، همین ریاکاری است و اگر قرار باشد مردم با پیروی از حقایق روانشان زندگی کنند ، آنگاه لازم خواهد بود که اصلاحات گسترده ای در این تمدن صورت پذیرد. بدینسان باید گفت که تعداد ریاکاران فرهنگی به مراتب بیشتر از انسان های حقیقتا متمدن است." (ص156) و جنگ یکی از موقعیت هایی است مردم و کشورهای مختلف التزام خود به قیود اخلاقی را متقابلا فسخ می کنند و به غرایزی که موقتا سرکوب کرده بودند اجازه ارضا شدن می دهند.فروید سپس از تغییر دیدگاه ما در خصوص مرگ سخن می گوید که از پدیده جنگ تاثیر می پذیرد و در این باره باز هم با استفاده از مفاهیم خاص روانکاوانه خود اشاره می کند که جنگ باعث می شود تا ما به نگرش ناخودآگاهانه خود درباره مرگ باز گردیم  و به آن توجه بیشتری کنیم همان نگرشی که "تاکنون با دقت آن را  سرکوب کرده ایم" فروید در این بحث به نگرش انسان ما قبل تاریخ در خصوص مرگ اشاره می کند و می گوید "ضمیر ناخودآگاه ما درست مانند انسان ما قبل تاریخ ، نمی تواند مرگ خود ما را بپذیرد ، جنایتکارانه خواهان مرگ غریبه هاست و درباره کسانی که دوستشان می داریم، نگرشی پاره پاره (یعنی دوسو گرایانه) دارد. اما در نگرش متعارف و فرهنگیمان در خصوص مرگ ، چقدر از این وضعیت اولیه دور شده ایم! به سهولت می توان دید که جنگ با این دوگانگی در تضاد قرار می گیرد .جنگ رشد و نمودی را که تمدن بعدها برایمان امکانپذیر ساخته است ، بازپس می گیرد و ذات ماقبل تاریخی همه ما را آشکار می سازد. جنگ دوباره ما را وا می دارد قهرمانانی شویم که نمی توانند مرگ خود را باور کنند،جنگ بر بیگانگان انگ دشمن می زند ، دشمنی که باید بمیرد یا آرزوی مرگش را داریم ، جنگ به ما می گوید که باید به مرگ عزیزانمان بی اعتنا باشیم. لیکن جنگ را نمی توان ریشه کن کرد مادامی که شرایط زیست ملتها تا به این حد متفاوت و تنفر متقابلشان از یکدیگر تا به این حد خشونت آمیز است ، جنگ نیز ناگزیر وجود خواهد داشت . بدین ترتیب این پرسش مطرح می شود : آیا این ما نیستیم که باید تسلیم شویم و خود را با جنگ وفق دهیم ؟ آیا نباید اذعان کرد که نگرش متمدنانه ما در خصوص جنگ حاکی از آن است که بار دیگر به لحاظ روانی خرجمان را از دخلمان بیشتر کرده ایم و لذا آیا نباید این رویه را کنار بگذاریم و به حقیقت تن در دهیم ؟(ص173)  فروید می گوید در نظر گرفتن و توجه به دیدگاه ناخودآگاه ما درباره مرگ این حسن را دارد که ما را با حقیقت روبه رو می کند و زندگی را برایمان تحمل پذیر تر می کند. فروید در اینجا نوشته خود را با بازآفرینی  یک ضرب المثل قدیمی اینگونه به پایان می برد : "اگر می خواهید که تحمل زندگی را داشته باشید ، خود را برای مرگ آماده کنید."(ص174)

     فروید با نوشتن این مقاله و نگارش مقاله هایی دیگر باعث تغییر دیدگاه غربیان در سال های پس از جنگ جهانی اول در خصوص مرگ شد و توجه آن ها را به چیزی که تا آن روز آن را سرکوب می کردند جلب نمود. فروید که یک یهودی بود و در شهر وین اقامت داشت ، پس از جنگ جهانی اول  و در دوران پر تب و تاب به قدرت رسیدن نازیها در آلمان  همچنان در وین باقی ماند تا اینکه این شهر در اواخر سال 1938 به تصرف نازیها درآمد ، نازی ها پیش از این کتابهایش را سوزانده بودند و در چهارم ژوئن 1938 ، او تنها با پا در میانی روزولت ، رئیس جمهور وقت امریکا بود که موفق به ترک وین گشت. فروید از سال 1923 به سرطان فک مبتلا بود و در 23 سپتامبر1939 در اثر همین بیماری در لندن در گذشت یعنی دقیقا 22 روز پس از حمله آلمان نازی به لهستان در اول سپتامبر همان سال و آغاز جنگ جهانی دوم ، جنگی که بیش از 50میلیون نفر در اثر آن کشته شدند !


    نظرات شما ()

  • شب قدر

  • نویسنده : محمد:: 85/10/25:: 12:25 عصر

    سال ها قبل  کتاب های  دکتر شریعتی را زیاد می خواندم ،اکنون مدتی است که از آن دوران فاصله گرفته ام ،با برخی عقاید دکتر موافق نیستم و برخی از آنها را قبول ندارم ، اما همیشه عاشق روحیه اجتماعی و تعهد اجتماعی بالای دکتر خواهم بود. چند سالی است که وقتی می گویند شب قدر از راه رسیده است به سراغ نوشته ای از او می روم که در لای یکی از کتاب های قدیمی اش پیدا کرده ام ،مطلبی کوتاه که گویا در یکی از روزنامه های آن دوران به چاپ رسیده است :

     

    " بسم الله الرحمن الرحیم انا انزلناه فی لیله القدر وما ادریک ما لیله القدر؟ لیله القدر خیر من الف شهر تنزل الملائکه والروح ، فیها باذن ربهم من کل امر  سلام هی حتی مطلع الفجر  ما "آن" را فرود آوردیم در شب قدر. و چه می دانی که شب قدر چیست؟ شب قدر از هزار ماه برتر است. فرشتگان و آن روح در این شب فرود می آیند باذن خداوندشان از هرسو. سلام بر این شب تا آنگاه که چشمه خورشید ناگهان می شکافد !

           وتاریخ قبرستانی است طولانی و تاریک ، ساکت و غمناک ، قرنها از پس قرنها همه تهی و همه سرد، مرگبار روسیاه، ونسل ها در پی نسل ها ، همه تکراری و همه تقلیدی ، و زندگی ، اندیشه ها و آرمانها همه سنتی و موروثی ، فرهنگ و تمدن و هنر و ایمان همه مرده ریگ!

    ناگاه در ظلمت افسرده و راکد شبی از این شبهای پیوسته ، آشوبی ، لرزه ای ، تکان و تپشی که همه چیز را بر می شورد و همه خوابها را بر می آشوبد و نیمه سقف ها را فرو می ریزد.انقلابی در عمق جانها و جوششی در قلب وجدانهای رام و آرام. درد ورنج و حیات و حرکت و وحشت و تلاش و درگیری و جهد و جهاد و عشق و عصیان و ویرانگری و آرمان و تعهد ، ایمان و ایثار! نشانه هایی از" یک تولد بزرگ" شبی آبستن یک مسیح ، اسارتی زاینده یک نجات ! همه جا ، ناگهان "حیات و حرکت" ، آغاز یک زندگی دیگر ، پیداست که فرشتگان خدا همراه آن "روح" در این شب به زمین ، به سرزمین ، به این قبرستان تیره و تباه که در آن انسانها ، همه اسکلت شده اند ، فرود آمده اند ، این شب قدر است . شب سرنوشت ، شب ارزش ، شب تقدیر یک انسان نو ، آغاز فردایی که تاریخی نو را بنیاد می کند.این شب از هزار ماه برتر است ، شب مشعری است که صبح عید قربان را در پی دارد و سنگباران پر شکوه آن سه پایگاه ابلیسی را ! شب سیاهی که در کنار دروازه منی است ، سرزمین عشق و ایثار و قربانی و پیروزی !

    و تاریخ همه این ماه های مکرر است ، ماه هایی همه مکرر یکدیگر ، سالهایی تهی و عقیم ، قرن هایی که هیچ چیز نمی آفرینند ، هیچ پیامی بر لب ندارند ، تنها می گذرند و پیر می کنند و همین  و در این صف طولانی و خاموش ، هر از چندی شبی پدیدار می گردد که تاریخ می سازد ، که انسان نو می آفریند و شبی که باران فرشتگان خدایی باریدن می گیرد. شبی که آن روح در کالبد زمان می دمد ، شب قدر ! شبی که از هزار ماه برتر است ، آنچنان که بیست و چند سال بعثت محمد، از بیست و چند قرن تاریخ ما برتر بود.

    سال هایی که آن "روح" بر ملتی و نسلی فرود می آید از هزاران سال تاریخ وی برتر است و اکنون ، براندام این اسلام اسکلت شده ، بر گور این نسل مدفون و بر قبرستان خاموش ما ، نه ، آن روح فرود آمده است ، سیاهی و ظلمت و وحشت شب هست ، اما شب قدر ؟ شبی که باران فرو می بارد ، هر قطره ا ش فرشته ای است که بر این کویر خشک و تافته ، در کام دانه ای ، بوته خشکی و درخت سوخته ای و جان عطشناک مزرعه ای فرو می افتد و رویش و خرمی و باغ و گل سرخ را نوید می دهد.

    چه جهل زشتی است در این شب قدر بودن و در زیر این باران ماندن و قطره ای از آن بر پوست تن و پیشانی و لب و چشم خویش حس نکردن ، خشک و غبار آلود زیستن و مردن !

    هر کسی یک تاریخ است.عمر ، تاریخ هر انسانی است و در این تاریخ کوتاه فردی ، که ماه ها همه تکراری و سرد و بی معنی می گذرد ، گاه شب قدری هست و در آن از همه افق های وجودی آدمی فرشته می بارد و آن روح ، روح القدس ، جبرئیل پیام آور خدائی برتو نازل می شود و آنگاه بعثتی ، رسالتی  ، وبرای ابلاغ ، از انزوای زندگی و اعتکاف تفکر و عبادت و خلوت فراغت و بلندی کوه فردیت خویش به سراغ خلق فرود آمدنی و آنگاه ، درگیری و پیکار و رنج و تلاش و هجرت و جهاد و ایثار خویش به پیام ! که پس از خاتمیت ، پیامبری نیست ، اما هر آگاهی  وارث پیامبران است ! آن   "روح" اکنون فرود آمده است ، در " شب قدر" به سر می بریم . سال ها  ، سال های شب قدر است ، در این شبی که جهان ما را در کام خود فرو برده است و آسمان ما را سیاه کرده است ، باران غیبی  باریدن گرفته است ، گوش بدهید ، زمزمه نرم و خوش آهنگ آن را می شنوید ، حتی صدای روئیدن گیاهان را در شب این کویر می توان شنید. سلام بر این شب ، شب قدر ، شبی که از هزار ماه ، از هزار سال و هزار قرن برتر است ، سلام ، سلام ، سلام ... تا آن لحظه که خورشید قلب این سنگستان را بنا گاه بشکافد ، گل سرخ فلق بر لب های فسرده این افق بشکفد و نهر آفتاب بر زمین تیره ما... و بر ضمیر تباه ما نیز جاری گردد. تا صبح بر این شب سلام ! "


    نظرات شما ()

  • فذضای شهری ما و فضای ذهنی ما

  • نویسنده : محمد:: 85/10/25:: 12:24 عصر

    تا امروز چند باری گذرم به چند پاساژ و مرکز خرید در نقاط مختلف تهران افتاده است. از پاساژ گلستان و مرکز خرید میلاد در شهرک غرب تا مرکز خرید ونک در خیابان ده ونک تا مرکز خرید نصردر گیشا( که دکتر کاظمی درباره آن توضیح داده است) تا پاساژ قائم در میدان تجریش و تا پاساژ نخل و مروارید در شهرک شهید محلاتی .

    دراین پاساژها اکثرا ویژگی های مشترکی به چشم می خورد( به جز پاساژهای نخل و مروارید که درباره آنها توضیح خواهم داد) با ورود به چنین مراکزی انسان تغییرات و فضاهای خاصی را احساس می کند. دیوارها و کف های کاملا شیک و درخشنده ، نور زیاد ، تابلوهای مختلف تبلیغاتی بسیار شیک ، انواع مغازه های فروش پوشاک ، لوازم آرایشی ، طلا و جواهر ، نرم افزارهای کامپیوتری و ...، کافی شاپ ها و کافی نت ها و... و همچنین فروشنده ها و خریدارانی با لباس هایی مد روز و آرایش کرده ، به طوری که شما کمتر می توانید در بین آنها آقایی با ریش و لباس معمولی یا خانمی چادری پیدا کنید ، فضاهایی مملو از بوی عطرهای مختلف تند و ترش و ... و اجناسی با قیمت های البته کمی و گاهی بیشتر گران ، کافی شاپ ها پر از دختران و پسرهای آرایش کرده ای است که چیزی می خورند و سیگاری می کشند و با هم حرف می زنند و می خندند و دالانها و راهروها نیز مملو از همین دختر و پسرهاست که با هم جنسان خود یا با غیرهمجنسان راه می روند وشاید اصولا هم قصد خرید ندارند ، خلاصه برای خودش دنیایی است ، دنیایی که ظاهرا با دنیای رفت وآمد کنندگان در آن تناسب دارد . اما چند روز پیش به شهرک شهید محلاتی در بالای جاده لشرگ نزدیک مینی سیتی رفته بودم .این شهرک ظاهرا در اصل متعلق به خانواده های شاغلین در سپاه است.دو پاساژ نخل و مروارید چسبیده به هم در ابتدای شهرک در خیابانی منشعب از میدان قرار دارند. ابتدا اصولا از این که در چنین شهرکی پاساژ و مرکز خرید وجود دارد تعجب کردم. نزدیک در ورودی پاساژ قیافه هایی دیده می شد که با ظاهر معمول دختران و پسران رفت وآمد کننده به چنین مراکزی تفاوت چندانی نداشت. فضای داخلی پاساژ از نظرجلوه های فیزیکی چیز زیادی از پاساژهای  توصیف شده در بالا کم نداشت هر چند که شاید به پای مثلا مرکز خرید میلاد و... نمی رسید اما در هر حال پر از تابلوهای تبلیغاتی و نورانی و مغازه هایی شیک بود. با قدم زدن در پاساژ مشخص شد که آن چند دختر و پسر آرایش کرده دم در معرف کل رفت وآمد کنندگان به این مرکز نیستند. در اینجا تیپ های مختلفی دیده می شوند ،خانم ها و دخترانی با چادر و آقایان و پسرهایی با ریش و لباس معمولی در کنار دختران به اصطلاح بد حجاب و پسرهای آرایش کرده و... فروشنده ها نیز همین طور ، از هر دو تیپ در بینشان دیده می شود .قیمت های اجناس هم البته فکر نمی کنم به گرانی اجناس پاشاژهای میلاد وگلستان و....باشد. منظره های جالبی نیز در این مراکز به چشم می آید : پشت در مغازه ها ی مختلف انواع پوستر ها وجود دارند از تصاویر شهدا و بسیجیان تا عکس های هنر پیشگان و مدل های آرایشی ، مغازه ها اگرچه اکثرا به فروش پوشاک و نرم افرازهای کامپیوتری و لوازم تزئیناتی اختصاص دارند اما در بین آنها مغازه های فروش کتاب های مذهبی هم دیده می شود... در اینجا می توان در کافی نت ها دختران چادری ای را دید که پشت کامپیوترها نشسته اند و مشغول اند ( هر چند من کافی شاپی در این مرکز ندیدم ) و البته در کنار آنها دختران و پسران آرایش کرده ای که با هم حرف می زنند و می خندند و بعضا با همجنسان و یا غیر همجنسان خود راهروهای پاساژ را متر می کنند. به هر حال اوضاع جالبی بود و این جا هم برای خودش دنیایی بود ، دنیایی برزخی  و جور و واجور. در پرس و جوی های بعدی فهمیدم که ظاهرا چند وقتی است که خانه های این شهرک به افراد غیر سپاهی نیز داده شده و به قول یکی از ساکنین شهرک که با افسوسی این مطلب را بیان می کرد شهرک از یکدستی سابق در آمده است. در هر حال به نظر می رسد که این مطلب، مسئله مهمی در فهم تنوع رفتار و ظاهر افراد رفت و آمد کننده به این  دومرکز باشد اما شاید مهمتر ازآن تاثیری است که چنین فضاهایی در قالب پاساژ و مرکز خرید بر فرهنگ و شیوه رفتار ساکنین  شهرک بر جای گذاشته و خواهد گذاشت و زندگی آنها را دچار تغییر خواهد کرد، یعنی به قول زیمل تاثیر فضاهای شهری بر حیات ذهنی آدمیان که مطلب خیلی مهمی است و باید آن را جدی گرفت.شاید اگربه تدریج تعداد  پاساژها و مراکز خرید دراین شهرک بیشتر شود ، چند سال دیگر در هنگام توصیف چنین مراکزی دراین شهرک نتوان ما بین آنها و دیگر فضاهای توصیف شده در نقاط دیگر شهر(که درابتدا توصیف گشت) تفاوتی قائل شد!


    نظرات شما ()

  • فلوبر و هدایت

  • نویسنده : محمد:: 85/10/25:: 12:22 عصر

    گوستاو فلوبر رمان نویس فرانسوی قرن نوزدهم است و صادق هدایت رمان نویس ایرانی قرن بیستم ، فلوبر رمان نویس برجسته ای بود و هدایت نیز نابغه رمان نویسی ایران ، فلوبر رمان های زیادی نوشت که در تاریخ ادبیات ماندگار شد و هدایت نیز آثاری پدید آورد که فراموش نخواهند شد.اما فلوبر و هدایت دیگر چه شباهت هایی  به هم دارند؟ پی یر بوردیو مقاله ای دارد با عنوان : "جامعه شناسی و ادبیات :آموزش عاطفی فلوبر" که یوسف اباذری ترجمه کرده و در ارغنون 9 و10  به چاپ رسیده است. بوردیو در این مقاله در پیگیری ساختارگرایی تکوینی خود با استفاده از مفاهیم حوزه یا زمینه و منش یا ساختمان ذهنی به توضیح حوزه قدرت و حوزه ادبی در فاصله سال های 1830 تا 1850 فرانسه می پردازد و سعی در توضیح  جایگاه فلوبر در درون این حوزه ها و نیز توضیح منش فلوبر با استفاده از این حوزه ها دارد. بوردیو در این مقاله  ،در درون حوزه ادبی سه موقعیت را تشخیص می دهد : اصحاب هنر بورژوایی ،اصحاب هنر اجتماعی و اصحاب هنر برای هنر. هنر بورژوایی نوشتن برای فروختن است .این نویسندگان به گروه های مسلط حوزه قدرت نزدیکند ، آنان تاجرانی اند که می نویسند تا بورژواها  وعوام بخرند یا در واقع آنگونه می نویسند که بورژواها و عوام بخواهند. در اینجا هنر و ادبیات کالایی است که باید هرچه زودتر به فروش برسد ،از طرف دیگر هنر اجتماعی هنری است در خدمت مردم. نویسنده و هنرمند اجتماعی به گروه زیر سلطه حوزه قدرت یعنی مردم نزدیک است و با گروه های مسلط در ستیز می باشد .در اینجا داستان ابزاری است برای بیان نیات نویسنده، این نوع هنر نیز به سوی "دیگری" جهت گیری شده است و استقبال دیگران(مردم) از آن برای نویسنده بسیار مهم است.اما هنر برای هنر یا هنر ناب موقعیت دیگری است که در آن نویسنده جهتگیری اش به سوی موضوع نوشته خود است و نه به سوی دیگران. نویسنده انتظار فروش  آثار خود را ندارد زیرا اساسا مطالب او شکافی عظیم با جو حاکم و افکار و حالات عوامانه  دارد ، بوردیو این موقعیت را در درون حوزه ادبی موقعیتی مرکزی می داند که به سوی هیچ یک از گروههای مسلط و زیر سلطه حوزه قدرت جهتگیری نشده است و فلوبر را در این موقعیت قرار می دهد. بر طبق این نظر فلوبر در چنین موقعیتی در رابطه با حوزه قدرت و در درون حوزه ادبی قرار می گیرد و منش او از اشغال این جایگاه ها متاثر می شود. ودر حقیقت نیز فلوبر شخصیتی است که در زندگی خود از قدرت و مبارزات سیاسی  برکنار بود و نیز هیچگاه علاقه ای به  بورژواها وعوام  و ادبیات بورژوایی و عامه پسند  و همچنین ادبیات اجتماعی نداشت . بوردیو همچنین به این ترتیب نشان می دهد که فردریک قهرمان اصلی رمان "تربیت احساسات" یا "آموزش عاطفی" فلوبر نیز از چنین خصوصیاتی برخورداراست و شباهت های زیادی با فلوبر دارد.

    اگر با استفاده ازاین منطق نظری بوردیو بخواهیم درباره ادبیات داستانی ایران در سال های پس از 1300 هجری شمسی صحبت کنیم ، نیز می توانیم حوزه قدرت و حوزه ادبی و منش نویسندگان را به این شیوه مورد بررسی قرار دهیم.( واین کاری است که اباذری در زمینه مخصوصی از ما خواسته است که مطلب جداگانه ایست) و در اینجاست که به ناچار صادق هدایت نیز در موقعیت مرکزی هنر برای هنر قرار می گیرد و شباهت های اصلی او با گوستاو فلوبر مشخص می شود. به پاره ای از این شباهت ها  اشاره می کنم :

     

    فلوبر در خانواده ای اشرافی و بزرگ به دنیا آمد و راهی برخلاف سایر اعضای خانواده در پیش گرفت ( سارتراو را "ابله خانواده" نامیده است)، هدایت در خانواده ای  متمول و اصل و نسب دار به دنیا آمد و از خانواده خود برید ،هرچند فلوبر از ارث خانوادگی خود ارتزاق می کرد و هدایت برای گذران عمر چندین و چند شغل تغییر داد.

     

    فلوبر رشته دانشگاهی خود یعنی حقوق را ناتمام رها کرد ، هدایت چندین رشته دانشگاهی ( مهندسی ساختمان و...) در فرنگ ناتمام گذاشت.

     

    فلوبر از عضویت در هر حزب و دسته ای سر باز می زد و هرگز در کارهای سیاسی وارد نشد ، می گویند درغوغای انقلاب 1848 می گفت" پنجره را ببندید تا صدای وزوز مگس ها مزاحم نوشتنم نشود "، هدایت چند دوست در حزب توده داشت اما هیچگاه عضو حزب توده و هیچ حزب دیگری نشد و از قدرت و سیاست دوری می گزید.

     

      همچنان که گفته شد فلوبر از عوام متنفر بود و هیچ گاه نمی خواست برای آنها بنویسد ، هدایت عوام را رجاله می نامید و از آنها متنفر بود او هیچ گاه برای رجاله ها ننوشت هدایت در بوف کور می گوید:" بعد از آن که من رفتم به درک! می خواهد کسی کاغذ پاره های مرا بخواند می خواهد هفتاد سال سیاه هم نخواند!"

     

    فلوبر به گفته کوندرا در "هنر رمان" ،کاشف حماقت یا حیوانیت بشری بود ، حماقتی که هیچگاه از بشر زدوده نمی شود ، هدایت حماقت را از ویژگی های مهم رجاله ها می دانست و آنان را احمق می خواند.

     

    فلوبر به دنبال "عشق ناب" بود اما نشان داد که چنین عشقی قابل دسترسی نیست ، در "تربیت احساسات" مادام آرنو که نماد عشقی ماورایی است در نهایت  خود را تسلیم فردریک می کند و از بالا به پایین می افتد و فردریک نیز وقتی بالاخره  به او می رسد، برمی گردد و سیگارش را می پیچد! ، هدایت "عشق ناب" را به عنوان یک راه حل مهم  درنظر دارد اما در بوف کور نشان می دهد که چنین عشقی در این دنیا از بین رفته است و دسترسی ناپذیر است ، او وقتی به عشق می رسد که مرده است یا خود آن را کشته است!

     

    فلوبر علاقه داشت عوام را از بالا نگاه کند و خود را از عوام برتر می دانست ،در مقاله بوردیو از قول فلوبر آمده است که "یگانه شیوه زیستن در آرامش این است که آدمی با یک خیز به ورای بنی بشر رود و هیچ چیز مشترک با آنها نداشته باشد، مگر نگاهی که از بالا به آنان افکند"، هدایت نیز در راستای تنفر خود از رجاله ها خود را بالا می برد و در بوف کور اظهار می دارد که از کیفی که عوام در زندگی هرروزه خود می برند بدش می آید و در ضمن هرگز نمی تواند مثل رجاله ها زندگی کند.

     

    آری ، فلوبر و هدایت هردو امکاناتی داشتند که نمی خواستند یا نمی توانستند از آنها استفاده کنند ، هردو قواعد زندگی این جهانی را چندان جدی نمی گرفتند و از نقض این قواعد لذت می بردند و هر دو مایوس و ناامید بودند.

    فلوبر و هدایت ، هردو در بازی ای که بوردیو در مقاله خود توصیف می کند "بازنده بازنده ها" هستند ، بازی ای که در آن بورژواها "برنده برنده ها" اند ، اما قاعده این بازی این است که در آن "بازنده همه  را بر می دارد" و من فکر می کنم هدایت در اینجا بیشتر از فلوبر بازنده است زیرا علاوه بر همه چیزهایی که مانند فلوبر باخته است یک چیز دیگر را نیز می بازد، آری جانش را!


    نظرات شما ()

  • باختین و زندگی روزمره

  • نویسنده : محمد:: 85/10/25:: 12:18 عصر
    باختین و زندگی روزمره

     

    باختین از زاویه‏ای دیگر به بحث تجربه‏های زنده در زندگی‏روزمره می‏پردازد. به گمان او امر انضمامی را نباید با مفاهیم انتزاعی و فلسفی مخدوش کرد. او در فلسفة کنش(1993) بر معانی ضمنی گسست میان تجربة بی‏واسطه و «بازنمودهای پسینی» ما از این تجارب تامل کرد.

    «گدازة رخدادها» آنگونه که باختین مطرح می‏کند چیزی جز تجربه‏های زنده و بی‏واسطة ما نیست. همین سنخ گدازه‏های تجربه است که خصویت منحصر به فرد اعمال و کنشهای ما را به نمایش می‏گذارد. از نظر باختین ما این رخدادها و تجارب را به شیوه‌ای هماهنگ از طریق ارائه معنای فراگیر به آن سازمان دهیم. باید تاکید کنیم که از نظر او جریان تبدیل زندگی به کلی هماهنگ، محدود به شناختی انتزاعی و نظری نیست. « داوریها و ارزشها و جهت‌گیری‌های رفتاری ما باید به شیوه‌ای ارگانیک از درون زندگی‏روزمره بر خیزد و ما باید عملا از تقاضاهای اخلاقی  و وجودی این قلمرو معمولی آگاه باشیم و به آن پاسخ دهیم.» (گاردینر1381 : 37).

    در اینجا باختین به نقد شناخت انتزاعی می‏پردازد. اگرچه  او برخلاف دیلتای این نوع شناخت رابه طور کلی رد نمی‏کند و جنبه‌ای مهم از زندگی بشری به شمار می‏آورد اما از گسترش بی‏رویه آن نگران است. چرا که به تعبیر هابرماس این امر می‌تواند به مستعمره‏شدن زندگی‏روزمره بینجامد. در چنین وضعیتی تجربة جسمانی و آنی به نفع برساخته‌های نظری پیچیده و مبهم مورد غفلت واقع می‌شود. باختین در اینجا بین دو نوع شناخت تفاوت می‌گذارد: یکی شناخت انتزاعی که افلاطون گرایی می‌تواند «نمونه‌ای ازلی» از این دیدگاه درک شود و دوم شناخت ناشی از وجودی که «تجربة در حال استمرار زنده» آن را برساخته‌است. به نظر وی خواست فراتر رفتن از زندگی‏روزمره به کمک انتزاعات نظری خصلت تفکر مدرن است. در اینجا عقل‏گرایی علمی «تبدیل بودن به عنوان رخداد» را به مجموعه‌ای از انتزاعات عام‌گرایانه تشویق می‏کند و از این طریق است که خصوصیات محسوس و ملموس رخداد زنده از میان می‌رود.

    در مدرنیته شناخت ناب بر شناخت عملی و بر محیط زندگی ارجحیت می‌یابد. بدین ترتیب ما با فاصله به جهان می‏نگریم و زندگی‏روزمره به نظام متافیزیکی  صوری شده وابسته می‌شود.« برنامه استعلایی ـ منطقی  برخاسته از دل این نظام متافیزیکی « رخدادگی» یا ویژگی‌ محسوس هستی اجتماعی جسم‌مند را سرکوب می‌کند»( گاردینر،1381 : 38).

    در اینجا خصومت باختین با علوم اجتماعی اثباتی آشکار می‏شود. اثبات‌گرایی با فاصله گرفتن از جهان اجتماعی و زندگی‏روزمره تلاش می‌کند به مطالعه آنچه پدیدة اجتماعی می‌نامد بپردازد. فنون پرسشنامه‏ای تجربه‌های گداخته را مغفول می‌نهند و به تجربه‌‌های سرد تبدیل می‌کنند. بدین‌سان تاملی انتزاعی، سرد و با فاصله جایگزین مشارکت فعال ما در جهان معناها و ارزشهای روزمره می‌شود. در اینجا دیدگاه باختین  به دیدگاه جامعه‏شناسان انتقادی نزدیک می‏شود و همانند آنها به نقد خصلت انتزاعی و در عین حال پاره‏پاره فلسفة اثباتی می‏پردازد.

    باختین از ما می‌خواهد که هم‌آوا با ضربانها و بافتهای زندگی‏روزمره به شیوه‌ای مشارکتی بیندیشیم و عمل کنیم. از نظر وی « بودن به عنوان رخداد می‌بایست تا به آخر زیسته شود نه اینکه از فراز قله‏ای دور به شکلی منفعلانه فهمیده شود»(گاردینر، 1381: 41).  تفکری که مدرنیته توسعه می‏دهد،  از آن رو تهی و فقیر است که خصوصیت تعاملی و جسم‏مند زندگی بشری را مغفول می‏نهد. وی این فرض را که زندگی‏روزمره قلمرو امور مبتذل و مبتنی بر عادت و تهی از هر نوع معنای درونی است و بنابراین معنا را باید از قلمروهای بیرونی  همانند فلسفه دین و سیاست به زندگیمان وارد کنیم نمی‌پذیرد. علاقمندی به نظریه انتزاعی و عینی کردن جهان در پارادایم مدرنیستی نشان دهنده غفلت از تجربة آنی و مبین بیگانگی ژرف از جهان روزمره است.

    باید گفت که باختین نیز آرزوی شیء گون‏زدایی از دنیای اجتماعی فرهنگی و غلبه بر بیگانگی که جامعه معاصر به وجود آورده است را در سر می پروراند. از نظر وی کیفیات خاکی،  محسوس و معمولی زندگی روزمره، قدرت نمادین عظیمی برای مبارزه با جدیت تک بعدی فرهنگ رسمی دارد

    باختین در آثار متاخرش سویه زبانی زندگی انسانی را از حیث نسبت آن با شکل‏گیری خودبودگی و روابط اجتماعی به طور کلی به کانون اصلی توجه خود بدل می‏سازد. او این نکته‌ را به ما می‌‏فهماند که چگونه سوژه‌ها از حیث ایدئولوژیک درون ساختهای استدلالی و فرهنگی خاص که نشان روابط نامتقارن قدرت بر آنها خورده‌است جای می‌گیرند. به نظر وی گروه‏های اجتماعی فرودست می‌توانند گفتارهای تک گویانه یا اقتدارمدارانه را به «گفت‏وگو» بدل سازند و معانی و ارزشها و دلالتهای جدیدی به آنها ببخشند. گفت‏وگویی کردن این ایدئولوژی های تک گویانه نیز به آگاهی ما از وضعیتهای اقتصادی اجتماعی بستگی دارد که درون آنها ساختارهای استدلالی خاصی قرار دارند و چنان درگیری های ایدئولوژیکی رخ می‌دهند( گاردینر1381: 49).

     از نظر باختین نیروهای ایدئولوژیکی وجود دارند که می‌کوشند تا به شیوه‌ای هژمونیک جهان اجتماعی را هم شکل سازند و خاص بودن و انضمامی بودن زندگی‏روزمره را بپوشانند. باختین از نبردهای بی‌وقفه میان نیروهای اجتماعی- فرهنگی رسمی(تک گوینده و متمرکز کننده) و غیر رسمی(گفت‏وگو کننده و تکثیر کننده) یاد می‌کند. وی همچنین نیروهای غیر رسمی را با فرهنگ عامیانه یا «مردمی ـ جشنی» مردم و « عنصر همیشه زنده گفتار غیر رسمی و اندیشه غیر رسمی» یکی می‌داند(همان:53).

    همان‏طور که گاردینر متذکر شد، توجه و تاکید باختین بر امرروزمره به معنای غفلت از بت‏زدایی از امر انضمامی نیست. همیشه این امکان وجود دارد که تاکید صرف بر امر انضمامی و تجربه‏های زندة زندگی‏روزمره موجب شود تا ما مستعمره‏شدن زندگی‏روزمره را به دست گفتارهای مسلط به فراموشی بسپاریم. میشل فوکو این امر را با منضبط ساختن زیست جهان از طریق تکنولوژی‏های متعدد کنترل اجتماعی توصیف می‌کند. مقصود ما این نیست که با نظریه سازی به این دلیل که ممکن است سرکوب کننده تفاوتها و ناهمگنیها باشد مخالفت کنیم. خود باختین از به کارگیری نظریه و مفاهیم انتزاعی تردید به راه نداد. ما باید این امکان را نیز بپذیریم که آگاهی روزمره می‌تواند تحت تاثیر عوامل ایدئولوژیک قرار گیرد و از این رو لازم است نقد ایدئولوژی در دستور کار هرنوع نظریه اجتماعی آزادی بخشی قرار گیرد


    نظرات شما ()

  • ترافیک و شهر بی‏انضباط؟

  • نویسنده : محمد:: 85/10/25:: 12:16 عصر
    ترافیک و شهر بی‏انضباط؟

     

      

    1.    اخلاق شهروندی مناسباتی پچیده‏ با مسئله ترافیک و رانندگی در شهر تهران پیدا کرده‏است،  چرا که فرهنگ رانندگی به نمودی برجسته از رفتار شهروندی بدل شده‏است. شهر تهران پراست از آدمهائی که از عدم رعایت قوانین رانندگی در بین دیگران انتقاد می‏کنند در عین حال خود هماره یا گاهی خلاف رویه های قانونی عمل می‏کنند. در اینجاست که می‏بینیم تهران به عنوان شهری تقریبا مدرن گرفتار پدیده‏ای شده‏است که جامعه‏شناسان عمدتا با نوعی اخلاق فردگرایانه خودمدارانه از آن یاد می‏کنند. اگوئیسم و خودمداری را در همین عبور مرور در خیابان می‏توان به وضوح دید.  می‏دانیم که در اخلاق شهروندی فردگرائی وجود دارد اما فردگرائی در چارچوب قانون و منافع جمعی معنا دارد ،اما متاسفانه در شهر تهران فردگرائی خودخواهانه و خودمحور حاکم است . بنابراین ترافیک فی‏نفسه ، مسئله نیست بلکه مسئله اصلی خودخواهی و فردگرائی است که در تمام ابعاد زندگی اجتماعی ما موجود است. نکته‏ای که باید بر آن تاکید کنم این است که مسئله ترافیک اگرچه با اخلاق شهروندی پیوند دارد اما به این معنا نیست که فقدان شکل گیری اخلاق شهروندی را  صرفا نتیجه اهمال مردم بدانیم.

     

    2.    ترافیک امروزه روح خود را برشهر حاکم کرده‏است. بی نظمی در رانندگی یا اخلاق در رانندگی را در تهران می‏توان از زوایای مختلف بررسی کرد.  یکی نگاه  فردی و روانشناختی به موضوع است که به آدمهایی که رانندگی می کنند  متمرکز می شود. مثلا اینکه آیا آدمها آگاهی کافی دارند یا آموزش لازم را دیده‏اند یا غیره. اما نگاهی دیگر،نگاه مدیریت شهری است. اگر به لحاظ ساختاری و مدیریت شهری به تهران نگاه کنیم می‏بینیم که شهر ما اساسأ آدم منظم را هم به آدم بی نظم تبدیل می کند، در شهر ساختاری وجود دارد که آدمهای خاص خودش را تولید می‏کند . وقتی حجم بالای خودرو در خیابان وجود دارد،آستانه تحریک عصبی افراد را پائین می آورد و نگرانی برای دیر رسیدن به مقصد برای افراد ایجاد می شود و افراد ناخودآگاه مضطرب و در تلاش و تکاپو برای زودتر رسیدن خواهند بود .حال آنکه اگر این افراد بدانند که به موقع به مقصدشان خواهند رسید آرام و بدون نیاز به سرعت در حرکت خود در مسیرشان خواهند رفت،اما با علم به اینکه مسیر کوتاهی را باید با چراغهای طولانی و توقفهای بلند مدت طی کنند سعی می کنند از ماشینهای دیگر سبقت بگیرند و راه خود را باز کنند نه برای اینکه حقوق دیگران را ضایع کنند بلکه برای اینکه به حق خود دست یابند.  در اینجا نوعی کنش عقلانی رخ می‏دهد. افراد بهترین راه موجود را انتخاب می‏کنند.

     

    3.    مسئله اخلاق شهروندی ارتباط نزدیک با این موضوع دارد که نظام شهری در تهران تا چه اندازه شهروند پرور است. تا چه اندازه تلاش شده‏است به افراد و مردمانی که در تهران زندگی می‏کنند شخصیت بدهیم. من می‏خواهم بگویم که  مردم  کمتردر شهر قدر نمی‏بینند بلکه غالبا شخصیت و کرامت آنها خدشه دار می شود. کودک بودن شهروندان ما برمی‏گردد به سیستمی که چنین کودکانی را بار می‏آورد. یکی از جاهائی که شخصیت مردم ما خدشه‏دار می‏شود ایستگاههای اتوبوس یا کنار خیابانهاست. مردمی که ساعتها باید منتظر بایستند، یا در داخل اتوبوس و مترو به نحو عجیبی قرار گیرند نباید از آنها نتظار داشت آرام و با شخصیت باشند.  فضاهای شهری ما به گونه‏ای است که شخصیتهای پرخاشگر، خودخواه و عصبی پرورش می‏دهد.  بنابراین ساختار شهری، فضاهای شهری و امکانات شهری نقش زیادی در فرایند شهروندی دارند. اما این مشکل به‏ظاهر بزرگ راه حلهای آسان اما پرهزینه دارد و آنهم استفاده مردم از حمل و نقل عمومی در سطح شهر است. تهران از ماشین اشباع شده‏است جدای از هوس راندن اتومبیل و مصرف نمایشی آن، اتومبیل در تهران یک ضرورت است برای کسی که از نعمت ماشین برخوردار است این نکته مبرهن است که عدم استفاده از ماشین شخصی به معنای ساعتها معطلی و لطمه دیدن شخصیت فردی است. جدای از این مسئله تهرانی‏ها، شخصیتی خانواده‏گرا دارند به‏گونه‏ای که ماشین را به عنوان ابزاری برای آسایش خانواده درنظر می‏گیرند. تصور کنید شما یکبار در زیر آفتاب یا باران و زیر لگدهای دیگر مسافرین همراه با خانواده تجربه تلخی داشته باشید، تجربه‏ای که بسیاری از شهروندان از نعمت آن برخوردار بوده‏‏اند. اولین چیزی که به ذهن شما می‏آید خرید یک دستگاه اتومبیل است. من برخلاف این تفسیر که هجوم مردم به خرید اتومبیل را با مصرف نمایشی تحلیل می‏کنند، معتقدم که اتومبیل شخصی برای شهری که فاقد وسیله حمل و نقل عمومی مطمئن، سالم و درخور شهروندان است، یک ضرورت است. ما در وضعیت فعلی حمل و نقل عمومی بسامانی مناسبی نداریم . در سطح شهر تاکسی‏ها بسیار کم هستند و اغلب  به صورت دربستی مسافر سوار می کنند ، اتوبوس هم تعداد محدود، مسیرهای محدود مشخصی دارد و برای به سوار شدن باید مدتها در خیابان بماند. اما مترو هم مسیرهای محدودی را پوشش می دهد . این تمام امکان انتقالهای ما از یگان حمل نقل عمومی در سطح شهر است که هیچ‏یک نمی تواند انتخاب مناسبی باشد.

          

    4.    ترافیک تبدیل به پدیده‏ای کنترل ناپذیرشده‏است. سال‏هاست که ما با ترافیک سرمی‏کنیم و اکنون گویا به پدیده‏ای عادی در زندگی شهری تهران بدل شده‏است. مردم ما تنها استعدادهای خود را بکار می‏بندند که در میان شلوغی راه خود را بگشایند. بنابراین ترافیک عینیتی یافته است که جامعه شناسان با پدیده شیء وارگی از آن یاد می‏کنند. موجودیتی فراتر از اختیار ما که گاهی ساعتها زمان ما را به خود اختصاص می‏دهد. هویتی غول آسا که گویا ما را گریزی از همزیستی با آن نیست


    نظرات شما ()

  • فروپاشی خانواده، اسطورة خانواده

  • نویسنده : محمد:: 85/10/25:: 12:13 عصر

    فروپاشی خانواده، اسطورة خانواده

     سریال نرگس از معدود سریالهای ایرانی است که همانند بسیاری از فیلمهای سینمائی دهة 80 در آن با فروپاشی اقتدار خانواده، تزلزل یا فقدان خانواده مواجه‏ایم. سگ کشی و خانه روی آب نمونه‏های خوبی برای فیلمهای سینمائی‏اند. فیلمهائی که درآنها به ظاهر فرد از دست اقتدار پولادین خانواده نجات یافته است اما درواقع متن فیلم با حسی نوستالژیک و درکی رمانتسیتی به خانواده می‏نگرد. اضمحلال خانواده ممکن است به دلایل مختلفی صورت گرفته باشد: دلایل طبیعی چون مرگ زود هنگام، دلایلی چون جنگ و طلاق یا اختلاف شدید خانوادگی . اینها نشانگرهای مهم در سریال‏ها و فیلم‏های اخیر در ایران هستند.

     در سریال نرگس دو خانواده نرگس و شوکت در مرکز متن فیلم قرار دارند. نرگس به دلایل طبیعی سایة خانواده را برسر ندارد و خانواده شوکت به دلیل مسائل خانوادگی فاقد خانواده‏ای ایمن برای فرزندان است. اشتباه نباید کرد، خانواده شوکت خانواده پدرسالار نیست. متن نمی‏خواهد از دریچه نقد پدرسالاری به موضوع نگاه کند. در سریال‏های پیش همواره موضوع پدرسالاری به‏گونه‏ای مطرح بوده‏است اما به دلیل اقتدار اسطورة خانواده و  اهمیت نقش پدر هیچ‏گاه اساسا در معرض نقد شدید قرار نگرفته است. شوکت نماینده بازاری بی‏دین است. بازاری یا تاجری که اساسا نشانه‏ای بردینداری او و تمسک او به آموزه‏های سنتی دین یا نهادهای سنتی دینی نمی‏توان یافت.  از همین زوایه‏است که شخصیت شوکت برجسته می شود. همان‏طور که در متن پیشین گفتم این تیپ  بازاری اخیرا در متن تلویزیونی  نشان داده‏شده است. همیشه در سریال‏ها با دو تیپ مواجه بودیم، تیپ بازاری که هم مذهبی و هم سنتی است و تیپ سرمایه‏دار تازه به‏دوران رسیده‏ای که هیچ نسبتی با سنت و همین‏طور مذهب ندارد. می‏دانیم که بازار نقش مهمی در انقلاب اسلامی ایران داشته‏است و دوشادوش روحانیت شبکه‏ای از مبارزه با رژیم گذشته و همین‏طور دوران جنگ  را شکل داده و بعد حفظ بنیادهای حکومت جدید را بر عهده داشته‏است. از این رو همیشه بازاری در کنار روحانیت دیده شده‏است. در سریال نرگس ما با سرمایه‏دار تازه به دوران رسیده بعد انقلابی مواجه نیستیم. بلکه نوعی بازاری با همان ساختار سنتی مواجه‏ایم. چرا که شوکت نه تجمل گراست و نه چندان از محیط کار مدرن برخوردار است(دفتر او در برج‏های بلند قرار ندارد ودوروبر او را کامپیوترهای جدید اشغال نکرده‏اند). اما چیزی که شوکت از آن برخوردار نیست ارتباط با نهادهای سنتی مذهب و تمایل به رفتارهای مذهبی است( معمولا بازاری های مذهبی تسبیح به دستند، کلمات مذهبی بر زبان می آورند و نشان داده‏می‏شوند که هنگام نماز در مسجد حاضر می‏شوند).

    در هرصورت خانواده شوکت به دلیل« مطامع نفسانی» پدر خانواده و استفاده از نوعی عقلانیت ابزاری خودمدارانه (نه البته عقلانیت مدرن) امنیتش به مخاطره افکنده شده‏است. اکنون پرسشی که درپشت سریال خیمه زده‏است این است که در فقدان خانواده و در هنگامه ضعف و اختلال در خانواده چه بلائی برسر آدمی ممکن است بیاید؟

    اگرچه سریال نرگس پیام آشکارش اهمیت اقتدار خانواده و گوشزد کردن برای بازسازی هویت ازدست رفته خانواده نیست اما این پیام را می‏توان در لایه‏های عمیق تر متن دید.

    متن نرگس متنی مغشوش است. نرگس در این سریال برای زندگی زنانی که مستقل و بدون حمایت خانواده سر می‏کنند الگوئی پذیرفتنی نیست. او آشکارا دارای مسائل و اشتباهاتی است. شاید این امر را بتوان درک واقعگرایانه از انسان متدین امروزی منظور کرد. تعویض نقش نرگس به طور نمادین نشانه آن است که هویتی اصیل، یکپارچه و تغییرناپذیر از انسان امروزی از میان ما رخت بربسته‏است. نرگس در طول سریال تغییر کرده است هم تغییر عقیده داده‏است و به اشتباهاتش در برخورد با پدیده‏های پیرامون خود معترف شده وهم شخصیتا(تعویض بازیگر) عوض شده‏است.

    برگردیم به مسئله اقتدار خانواده. این روزها  از تضعیف اقتدار خانواده و نقش پدر سخن بسیار گفته می‏شود. تحقیقات جامعه شناسی اگرچه روند خلاف آن را نشان داده و نمایانگر نقش اساسی خانواده در ایران است اما تحلیل گران میل دارند مسئله را بغرنج نشان دهند و پیکان نقد را به سمت نسل امروز نشانه روند. نه خانواده در ایران درمعرض فروپاشی است ونه خانواده همه چیز جامعه است. این جمله که خانواده اولین نهاد اجتماعی و مهمترین آن است، بسیار محافظه‏کارانه است. خانواده نهاد مهمی برای جامعه بشری بوده‏است اما «هرآنچه که هست، ضرورتا این نتیجه را نمی‏رساند که همواره باید باشد». ممکن است درک من خیلی رادیکال باشد اما فکر می‏کنم پایان نهاد خانواده پایان جامعه نیست. جامعه‏شناسان روزگار بدون نهاد خانواده یا حداقل برهه‏ای که دیگر خانواده به شکل امروزین نهاد اجتماعی معتبری نیست را پیش بینی کرده‏اند.

    بدین ترتیب تلاش نرگس. کوشش فردی است که می‏خواهد در دنیای بدون خانواده مستقل و سالم زندگی کند و البته این کار بسی دشوار نمایش داده شده‏است.


    نظرات شما ()

  • مفاهیم کلیدی ارتباطات

  • نویسنده : محمد:: 85/10/25:: 12:9 عصر
    انتشارات فصل‌نو به تازگی کتاب "مفاهیم کلیدی ارتباطات" نوشته تام او. سولیوان، جان هارتلی، دانی ساندرز و جان فیسک با ترجمه میرحسین رییس‌زاده را روانه بازار کتاب کرده است.
    در پیش‌گفتار مترجم کتاب آمده است: کتاب مفاهیم کلیدی ارتباطات به یک معنا، از آثار ماندگار در این عرصه است. واژه‌ها و مفاهیم آن در واقع شالوده ارتباطند و از این‌رو اهمیت‌شان را از دست نمی‌دهند. کتاب، بر اساس تعریف علمی از مفاهیم تدوین شده است، علمی بدین معنا که نویسندگان کوشیده‌اند حتی‌الامکان از تعریف‌های ذهنی دوری گزینند و به عینیت نزدیک شوند. به عبارت دیگر مفاهیم از منظر "آن‌چه واقعا هست" و نه "آن‌چه باید باشد" و یا "آن‌چه موردپسند ماست" تعریف شده‌اند. این رویکرد علمی و عینی نویسندگان به‌خصوص در این مقطع زمانی که بررسی‌های شبه علمی روی ما آوار شده‌اند، بی‌نهایت مغتنم است. در واقع تعهدی که نویسندگان خودشان را پای‌بند آن می‌دانند، همین تعهد به عینیت و حقیقت است. آنان ایده‌ها را ساخته و پرداخته و نتیجه روابط اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی حاکم بر این و یا آن جامعه می‌دانند و از این‌رو کوشیده‌اند بر مبنای این واقعیت به زعم آنان انکار نشدنی، تعریف‌هایشان را ارایه کنند؛ این تعریف‌ها باز هم به گفته نویسندگان، به خودی خود مثمر نیستند مگر آن‌که بیاموزیم که چگونه از آن‌ها به مثابه مصالح برای کارهای بیشتر و بزرگ‌ترمان استفاده کنیم. در واقع کتاب نقشه راهنماست که خوانندگان چه افراد تازه وارد به عرصه ارتباطات و چه کسانی که سال‌هاست در این عرصه استخوان خرد کرده‌اند، می‌توانند به فراخور حال‌شان از آن بهره گیرند. تعریف و توضیح مفاهیم با زبانی ساده و یا بهتر بگوییم فهم‌پذیر ارایه شده‌اند و این می‌تواند برای بسیاری از ما گناه دشوارنویسی و فهم‌ناپذیری نوشته خودمان را به گردن "علمی بودن موضوع" می‌اندازیم درس گران‌سنگی باشند. تعریف‌ها "شاخ و برگ" ندارند. در واقع نویسندگان یک‌راست به سراغ اصل مطلب رفته‌اند این ایجاز اما، اصلا مخل تعریف علمی و عینی نیست. رویکرد نویسندگان چند‌رشته‌ای است، به عبارت دیگر آنان به حوزه‌های دیگری ـ جز ارتباطات ـ مانند جامعه‌شناسی، روان‌شناسی، و حتی نظریه‌های ادبی و نقد ادبی هم سر زده‌اند و در آن‌چه از نظر آنان برای هرچه فهم‌پذیرتر کردن ارتباطات سودمند بوده است از این حوزه‌ها به عاریت گرفته و با زدودن پیرایه‌ها آن‌ها را دست‌مایه کارشان قرار داده‌اند. با این همه، نویسندگان مدعی نیستند که حرف اول و آخر را درباره هر مفهومی زده‌اند. آنان بر این نکته پای می‌فشرند که تعریف‌ها فقط می‌توانند فتح بابی برای مطالعات و بررسی بیشتر باشند.
    کتاب مفاهیم کلیدی ارتباطات به‌خصوص به کار دانشجویان، پژوهندگان و کارورزان و دست‌اندرکاران حوزه‌های ارتباطات، جامعه‌شناسی و روان‌شناسی می‌خورد. مدخل‌های کتاب اطلاعات پایه‌ای در اختیارشان قرار می‌دهد تا بر مبنای آن‌ها موضوع را ژرف‌تر بکاوند. در کتاب منابع ذی‌قیمتی برای مطالعه بیشتر ارایه می‌شود که برخی از آن‌ها در کتابخانه‌های دانشگاهی ما موجودند.
    نظرات شما ()

  • بی عنوان

  • نویسنده : محمد:: 85/10/24:: 11:49 عصر

    پرورش دهنده بزرگترین خرگوش این کره خاکی

     
     
     
     

    آخیش

    سرور شعر من سلام چگونه اید خوش می گذره؟

    ببخشیدا بازم شبا میرید کنار پنجره؟

    ستاره ها که در میان شمان میرید نگا کنید؟

    اون ستاره پرنوره رو بازم میرید صدا کنید؟

    کتاب حافظ می ذارید پایین تخت کنارتون؟

    فال می گیرید هنوز واسه مهر و وفای یارتون؟

    از من بیچاره چی شب یه وقتایی یاد می کنید؟

    بازم سر دیوونگی هام داد و فریاد می کنید؟

    حتما خوبید و گرنه به خیال من سر می زدید

    یه سر به این خرابهء بی در و پیکر می زدید

    به سنت قدیمیا واسه شما زدم به چوب

    الهی که همین جوری همیشه باشید خوب خوب

    من چی بگم واسه شما فرقی نداره خبرم

    همون جور عاشق شمام همون جوری در به درم

    به آب و آتیش می زنم تا شبا خوابم ببره

    اما نمی شه فکرتون از این چیزا قوی تره

    این افتخاره واسه من بیدار باشم واسه شما

    فقط یه مشکلی که هست شما کجا و من کجا

    عکستونو با اجازه دادم یه نقاش بکشه

    اون که ازش بر نمی یاد اما نه ای کاش بکشه

    اگه کشید قاب می کنم می ذارمش بالا سرم

    عکس شما رو می ذارم لای گلای دفترم

    راستش می ترسم عکستون بیرون بمونه سوز بیاد

    نقاشی اما بهتره سرما نمی خوره زیاد

    حتما الان می خندید و می گید عجب دیوونه ای

    هر جور که شما بخواید بدون هیچ بهونه ای

    عاقل بودم فایده نداشت گفتم شاید دیوونه شم

    شاید واسه یه بار شده قبول کنید بیاید پیشم

    جسارته شما که نه خیالتونم کافیه!

    این علامت تعجبه پاک نمی شه اضافیه

    پریشبا سوز می اومد پنجره رو بسته بودم

    از دست هر چی آدم تو دنیا هست خسته بودم

    درد دلم شروع شد و عکستون اومد روبروم

    داشتید بهم گوش می دادید این یعنی اوج آرزوم

    عجب شبی اری زد و یه کم گذشت بارون گرفت

    ابر چشام این فرصتو دید و دوباره جون گرفت

    من بودم و عکس شما و یه عالم رویای خیس

    انگار یکی بهم می گفت هر چی می بینی بنویس

    دستای من نتونست حتی مداد نگه داره

    فقط یادم میاد نوشت شما رو خیلی دوست داره

    این جور نگاهم نکنید مگه شما دل ندارید

    خودتونو واسه یه بار شده جای من بذارید

    شما نمی ذارید اگه بذاریدم نمی تونید

    عاشقی که این جوری نیست یه طعمیه نمی دونید

    یه وقتی توهین نباشه اینو نگفته من ردم

    اصلا به قول خودتون یه جوری ام اصلا بدم

    حق با شماس خب بگذریم سرده هوا زمستونه

    کاش کسی روتونو شبا تا صبح بپوشونه

    مراقب چشای ناز و روی ماهتون باشید

    ببخسیدا مراقب طرز نگاهتون باشید

    اگه می شه دیگه شبا نرید کنار پنجره

    لطفا بذارید واسه بعد تا زمستون بگذره

    توقع جوابی نیس هر جور باشید که راحتید

    فکرشو اصلا نکنید که این روزا تو غربتید

    من قول می دم اگه بیاید شما رو اذیت نکنم

    حتی دیگه تو نامه هام با شما صحبت نکنم

    اما حالا دور بودید و باید یه نامه می دادم

    قبول نباید انقدر اونو ادامه می دادم

    فدای اون لحظه ای که نامه رو بازش می کنید

    خوش به حالش اونو دارید نخواسته نازش می کنید

    زمستون یه سال سرد شبی که غم داره هوا

    هیچکی نمی دونه چقد می خوامتون بجز خدا
     
     
     

    یه قصه

    یکی بود ٬ یکی نبود ... اون که بود تو بودی ٬ اون که تو قلب تو نبود من بودم ... یکی داشت ٬ یکی نداشت ... اون که داشت تو بودی ٬ اون که جز تو کسی رو نداشت من بودم ... یکی خواست ٬ یکی نخواست ... اون که خواست تو بودی ٬ اون که نخواست از تو جدا بشه من بودم
     
     
     

    و روز که ثانیه شمار به سرعت دنبالش می دود

    برگ در انتهای زوال می افتد

    میوه در ابتدای کمال

    پس بنگر !

    که چگونه خواهی افتاد

    چون برگی زرد

    یا سیبی سرخ ؟!
     
     
     

    از سهراب

    آسمان آبی تر

     آب آبی تر

    من درایوانم رعنا سر حوض

    رخت می شوید رعنا

    برگ ها می ریزد  

    مادرم صبحی می گفت :‌ موسم دلگیری است  

    من به او گفتم : زندگانی سیبی است ‚ گاز باید زد با پوست  

    زن همسایه در پنجره اش تور می بافد می خواند

     من ودا می خوانم گاهی نیز

     طرح می ریزم سنگی ‚ مرغی ‚ ابری

    آفتابی یکدست

     سارها آمده اند

    تازه لادن ها پیدا شده اند

    من اناری را می کنم دانه به دل می گویم

    خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود

    می پرد در چشمم آب انار : اشک می ریزم  

    مادرم می خندد

     رعنا هم
     
     

    از نوشته کتبی ابوعلی سینا

    عامه مردم قبول دعوت به امور خیر و عدالت دشوار و خلاف طبع و غریزه آنهاست. لذا ، دعوت اینگونه انسانها جز به قهر و ترس انجام نمی گیرد. به همین خاطر است که انبیاء مجبور بودند که احوال نیکوکاران و بدکاران را در روز بازپسین در قالب بهشت و جهنم بیان کنند. همچنانکه معانی عقلی محض را فرشته می خواندند تا مردم عامی بتوانند در ذهن خود مجسم کنند.
    اگر ثواب و عقاب حقیقی که درکشان از فهم انسان های عادی دوراست ، به طور محسوس مجسم نشده بود، عامه مردم راغب به خیر و متنفر از اعمال بد نمی شدند. بنابراین، حکمت و سیاست شرع اقتضاأ می کرد که وجود معاد و حساب و ثواب و عقاب ، ضروری باشد. زیر سعادت حقیقی و لذت روحانی نزد توده مردم بی معناست و در عقول آنها از عالم روحانی مفهومی وجود ندارد. یقیناً کسانی که مدد الهی و نیروی ازلی و الهام آسمانی بر ایشان نازل شده ، به وساطت رسول و تبلیغ پیغمبر نیازمند نیستند.
     
     

    احمد شاملو

    یه شب مهتاب
    ماه می‌آد تو خواب
    منو می‌بره
    کوچه به کوچه
    باغ انگوری
    باغ آلوچه،
    دره به دره
    صحرا به صحرا،
    اون جا که شبا
    پشت بیشه‌ها
    یه پری می‌آد
    ترسون و لرزون
    پاشو می‌ذاره
    تو آب چشمه
    شونه‌می‌کنه
    موی پریشون...

    یه شب مهتاب
    ماه می‌آد تو خواب
    منو می‌بره
    ته اون دره
    اون‌جا که شبا
    یکه و تنها
    تک‌درخت بید
    شاد و پرامید
    می‌کنه به ناز
    دس‌شو دراز
    که یه ستاره
    بچکه مث
    یه چیکه بارون
    به جای میوه‌ش
    سر یه شاخه‌ش
    بشه آویزون...

    یه شب مهتاب
    ماه می‌آد تو خواب
    منو می‌بره
    از توی زندون
    مث شب‌پره
    با خودش بیرون،
    می‌بره اون‌جا
    که شب سیا
    تا دم سحر
    شهیدای شهر
    با فانوس خون
    جار می‌کشن
    تو خیابونا
    سر میدونا:
    عمو یادگار!
    مرد کینه‌دار!
    مستی یا هش‌یار
    خوابی یا بیدار؟

    *

    مست ایم و هش‌یار،
    شهیدای شهر!
    خواب ایم و بیدار،
    شهیدای شهر!
    آخرش یه شب
    ماه می‌آد بیرون،
    از سر اون کوه
    بالای دره
    روی این میدون
    رد می‌شه خندون...

    یه شب ماه می‌آد
    یه شب ماه می‌آد
     
     

    به نقل از بی بی سی

    برخی مشترکان تلفن همراه و کاربران اینترنت در ایران، در روزهای اخیر پیام هایی دریافت کرده اند که آنها را دعوت به خاموش کردن موبایل هایشان در روز چهارشنبه 20 دی ماه، در اعتراض به "افزایش نرخ مکالمات تلفن های همراه" کرده است. این درحالی است که عملا خبری مبنی بر افزایش نرخ از سوی مراجع رسمی اعلام نشده است.

    از هفته گذشته، پیام هایی با عنوان: "اعتصاب سراسری، در اعتراض به نرخ بالای مکالمات تلفن همراه، 20 دی همه موبایلها را خاموش میکنیم (این کار خسارت سنگینی را متوجه مخابرات می کند) این اعتصاب در برخی نشریات درج شده است، به همه بفرستید." برای کاربران پیام برهای اینترنتی و یا از طریق پیام های کوتاه برای مشترکان موبایل ارسال شده است.

    در حالی که برخی گزارش ها از تهران، حاکی است که برخی از مشترکان تلفن همراه به این دعوت پیوسته اند، یک خبرنگار حوزه فن آوری های ارتباطات به سایت فارسی بی بی سی گفت که اساسا افزایش نرخ مکالمه تلفن های همراه توسط مخابرات صحت نداشته و این گونه شایعات هر چند گاه شنیده می شود.

    نظرات شما ()

    <   <<   6   7   8   9   10   >>   >